برخی رسوم محلی

برخی رسوم محلی

الف)  درصفحه 70« فرهنگ سوستان» نوشته صادق همایونی به نقل از دستگار آمده است:

« زارعین اقلید برای تقسیم اب میان خودشان و سنجش اب برای تعیین سهم و بهره هر کس چند طریق دارند:

1- استفاده از تشته: تشتهTASHTE عبارت از کاسه کوچکی است که از مس ساخته شده و در ته آن سوراخی است. از ته تشنه تا لبه آن چهار خط در فاصله های معین وجود دارد. قسمت اول: از پائین تا چاک CAK( مراد یک چهارم است) قسمت دوم: نصف تشته- قسمت سوم: سه چاک - . تشته پر از یک تشته گویند.

برای اندازه گیری اب تشته را روی لگن یا بادیه ای که پر از آب است قار می دهند آب کم کم از مرای ته تشته وارد آن شده و آن را کم کم پر می کند، و وقتی پر شد به زیر اب می رود.

در این وقت آن را از لگن در آورده و می تکانند و باز روی اب قرار می دهند تا پر شود.

اندازه تشته ها متفاوت است و هر شش تای ن تقریباً یک ساعت طول می کشد.

2- استفاده از سایه: این کار به وسیله میراو MIROW[ میراب] صورت می گیرد. به این طریق که کفش خود را در آورده کلاه را از سر بر می دارد و زیر افتاب می ایستد و بعد در نقطه ای که منتهی الیه سایه اوست نشانه ای گذاشته، از محل ایستادنش  تا منتهی الیه سایه را باکفپایش می پیماید ویک پا معادل سی دقیقه است.اندازه کامل یک سایه هفت پای پیش از ظهر تا هفت پای بعد از ظهر است، که سهونیم ساعت می شود.

ب) رسم دمب گو

در صفحات 266و267 فرهنگ سروستان اینگونه آمده است:

رسم دمب گوdombe-gow در اقلید فارس :

همین که فصل درو شروع شد همه ریش سفیدان و زارعین دور هم جمع می شوند و پس از مدتی گفت و گو، روزی را برای آغاز درو مشخص می کنند، در این دوز پیش از دمیدن خورشید، صحرایی را که می باید دو شود، همه زارعان در حالی که هر یک دامی بر کمر خود بسته اند گرد می ایند و همزمان با طلوع افتاب هر چند زارعی که کشت و کاری برای خود داشته باشند با صلوات پی در پی کار را آغاز می کنند.

اقلیدی ها معتقدند که هر کسی باید هر چه زودتر زمینش به پایان برسد و هر کس عقب افتاد« دمب گویی» رویش می افتد. و دمب گو روی هر کس افتاد مصیبتی گریبانش را خواهد گفت و برای پیشگیری باید قربانی کند.

 

ج- لالایی های اصیلی اقلیدی

 

لالا، لالا، گل نسرین زن بابا چه بد اصلی

درم کردی، درم بستی

که رو کردم به قبرسون

که ترک اومد به ترکسون

منم رفتم به ترکسون

شوئر کردم به سر آسون

جازم دادند گلیم قالی

که هر پتش دو مرواری

محمد چون به مکتب رفت

زنی سلطون به استادی

که ما پاره به گهواره

لالا ،لالا خدا رودم نگه داره

لالا، لالا گل پسته

گدا اومد در خونه

نونش دادیم بدش اومه

خودش رفت و سکش اومه

لالا، لالا یه سر تخته

بابوی دودم سفر رفته

میاره کفش نارنجی

به پوی رودم نمی گنجه

لالا، لالا می کنم خوابد نمی آیه

بزرگ که می شی یادد نمی آیه

لالایی، لالایی، لالایی

به نمی بوند برم هر چه بخواهی