محل حوادث داستان فرود
احمد تدین
پس از کشته شد سیاوش ، به فرمان افراسیاب ودر سرزمین توران ، از وی دو پسر بر جای می ماند ، کیخسرو از فرنگیس وفرود از جریره . پس از آن که گیو کیخسرو وفرنگیس را از توران به ایران می آورد ، کیکاووس ا زسلطنت کناره گیری می کند وکیخسرو را به جانشینی خود بر می گزیند .کیخسرو پس از آن که در اصطخر به تخت سلطنت می نشیند ، در صدد گرفتن انتقام خون پدر سیاوش از افراسیاب بر می آید وبدین منظور از آن پس که در همین اصطخر از سی هزار تن از سپاهیان ایران سان می بیند وطوس را به فرماندهی آنان بر می گزیند ، به وی چنین سفارش می کند :
گذر بر کلات ایچ گونه مکن
کز آن ره روی خام گردد سخن
در آنجا فرود است با مادر است
یکی لشکر گشن گند آور است
روان سیاوش چو خورشید باد
بدان گیتیش جای امید باد
پسر بودش از دخت پیران یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی
برادر به من نیز ماننده بود
جوان بود وهمسال وفرخنده بود
کنون درکلات است وبا مادراست
جهانداروبا فروبا لشکرست
نداند زایران کسی را به نام
از آنسو نباید کشیدن لگام
سپه داردونامداران جنگ
یکی کوه در راه دشواروتنگ
به راه بیابان بباید شدن
نه نیکو بود جنگ شیران زدن
سپاهیان ایران در طی مسیر
خود به سوی توران به دوراهی ای می رسند که :
زیک سو بیابان بی آب ونم
کلات از یک سوی وراه جرم
وتوقف می کنند تا طوس یکی از این دوراه را جهت حرکت آنان انتخاب کند .طوس که میل ندارد از راه بیابان برود ، می گوید در صورت حرکت از راه بیابان :
چورانیم روزی به تندی دراز
به آب وآسایش آید نیاز
ومی افزاید :
همان به که سوی کلات وجرم
برانیم وبر دل نرانیم غم
بسازیم منزل بدان جایگاه
به آسایش آرند رای این سپاه
چپ راست آباد وآب روان
بیابان چه جوئیم ورنج روان
مرا بد بدین راه روزی گذر
به پیش سپه کژدم راهبر
ندیدیم از آن راه رنج دراز
مگر بود لختی نشیب وفراز
همان به که لشکر بدانسو بریم
بیابان وفرسنگها نشمردیم
وسر انجام به سپاهیان دستور می دهد که به سوی کلات وجرم حر کت کنند وآنان نیز چنین می کنند و:
چولشکر بیامد به راه جرم
کلات از بروزیر آب میم
همه دشت پر لشکر طوس بود
همه پیل وبر پیل بر کوس بود
فرود از ورود لشکر آگاه می شود ودر می یابد که سپاه برادرش کیخسرو به جهت کین خواهی از افراسیاب عازم توران است ، وجریره نیز از سپاهیان با خبر می شود :
چوبر خاست آوای کوس از میم
همان گرد چون آبنوس از جرم
زبام دژ اندر جریره بدید
از آن سهم لشکر دلش بردمید
ولی او فرود را تشویق می کند که به سپاه طوس بپیوندد . فرود با فردی به نام تخورا که سران سپاه ایران را می شناسد به قله کوهی می آید تا تخورا سران سپاه را به او معرفی کند. طوس از وجود آن دو در قله کوه آگاه وبر آشفته می شود وفرمان دستگیری یا کشتن آنان را می دهد . بهرام پسر گودرز ، که داوطلب به انجام رساندن فرمان طوس شده است ، پس از رسیدن نزد فرود ،او را می شناسد وبا وی از در آشتی در می آید وقرار می گذارند که بهرام نزد طوس از فرود پایمردی کند .اما طوس شفاعت بهرام را نمی پذیرد ونخست دامادش ری.ونیز وسپس زرسپ را به سراغ فرود می فرستد مه این هر دو با تیر فرود کشته می شوند وسپس اسپ طوس وگیو وبیژن هم با تیر های فرود از پای در می آیند ، وپس از آن ، در طی نبردی که بین سپاهیان ایران با فرود وهمراهانش در می گیرد ، همه اطرافیان فرود کشته می شوند وفرود که تنها عازم دژ خود شده است با حمله بیژن ورهام مواجه می شود ودرحالی که با ضربه شمشیر رهام که از پشت سر به او اصابت کرده است دستش قطع شده است خود را به دژ می رساند وپس از سفارش به پرستاران ومادرش ، که خود را زنده تسلیم بیژن نکنند ، جان می سپارد. پرستاران وی همگی خود را از بالای دژ به پایین می افکنند وجان می دهند وجریره نیز بر بالین فرزندش خود را می کشد . آنگاه نخست بهرام وپس از او سران دیگر سپاه ایارن همراه با طوس بر بالین فرود می آیند ویر انجام به دستور طوس فرود ونیز زرسپ وریونیز را به خاک می سپارند :
بفرمد تا دخمه ای شاهسوار
بکردند به تیغ آن کوهسار
نهادند زیر اندرش تخت زر
همان جوشن وتیغ وگرز وکمر
زرسپ سرافراز با ریونیز
نهادند در پهلوی شاه نیز
بررسی مکانهایی که در داستان فرود ذکر شده است این گمان را تقویت می کند که تمام داستان مذبور نمی تواند افسانه باشد وچنان حادثهای اگر نه با شکل دقیق اسطوره ای شاهنامه ولی به گونه ای روی داده است قراینی که این گمان را تأیید می کند به شرح زیر است :
1. کلات ومیم وسپد کوه مذکور در داستان فرود، با اندک تغییری در بعضی حروف هم اکنون درداستان فارس وجود دارند .
الف) کلات نام تپه بلند ومشهوری در شهر اقلید فارس است واهالی بدان قلات می گویند وآثار قلعه تاریخی وکهنی در روی آن وجود دارد که حصارها ودیوارکشی های آن هنوز بر جای مانده وهمه مردم آن را قلعه گبری می دانند . در نوک همین تپه دخمهای سنگی وجود دارد که مردم به آن "حوض دختر گبری" می گویند ودخمه مردگان زردشتی بوده است وبر آن به خط پهلوی مطالبی نوشته شده است، این دخمه بیتی از فردوسی را که پیش از این ذکر کردیم ، به یاد می آورد که طوس:
بفرمود تا دخمهای شاهوار
بکردند بر تیغ آن کوهسار
ب) سپد کوه که امروزه سفید کوه نامیده می شود کوهی است که درچند کیلومتری اقلید واقع شده وبه سبب رنگ سفید سنگ هایش از دیر باز بدین نام موسوم بوده است. این کگوه فاصله چندانی از "کلات" یا "قلات" ندارد. علاوه بر این ، منطقه اطراف این کوه را امروزه هم مردم به نام سفید کوه می نامند.
ج) میم ( به وزن درم) که در شاهنامه در آن سوی کلات ذکر شده :
"کلاتاز دگر سوی وآب میم"
دیهی است در فاصله 30 کیلومتری کلات وهم اکنون مردم این آبادی ده خود را میم می نامند: به علاوه آنسوی میم بیابانی است که به کویر منتهی می شود .
2. وقتی سپاه ایران از اصطخر به سوی ایران حرکت می کند ( یعنیبه سوی شمال) به دوراهی ای میرسد که یک راه به آب وآبادانی (کلات وجرم وسپید کوه ) وراه دیگر به میم وبیابان بی آب وعلف منتهی می شود. این منطقه از نظر جغرافیایی ، دقیقاً به همان شکل که فردوسی ذکر کرده ، وجوددارد:یعنی وقتی از شیراز به سوی شمال ایران حرکت کنیم به منطقه ای کوهستانی می رسیم که یک سوی آن میم وسوی دیگرش کلات{وجرم} است.منطقه اقلید که کلات در میان آن واقع شده واز همه نقاط شهر اقلید به خوبی پیداست ، تنها نقطه پر آب وخوش آب وهوای این ناحیه استوبه قول فردوسی: " چپ وراست آباد وآب روان ....."
ونیز همان گونه که در شاهنامه آمده است:"مگر بود لختی نشیب وفراز ". اندکی فراز ونشیب دراد.بر عکس اقلید ونقطه مقابل آن یم است که به بیابان ابر کوه وکویر ونمکزار منتهی می شودکه فردوسی از آن به عنوان بیابان بی آب ونم یادمی کند:
زیکسوبی آبونم کلات از دگر سوی وراه جرم
ونیز همانطورکه از شاهنامه بر می آید کلات از نظر سطح هم ، نسبت به میم بالاتر است:
"کلات از بروزیر آب میم"
3. دشتی که به گفته فردوسی سپاه ایران به انتظار پایان کار فرود در انجا توقف می کند ، دشتی است که در زبان مردم به نام "تغر" موسوم است . شباهت وهماهنگی این نام با نام تخورا(سرداری که همراه فرود بود) شاید بتواند قرینه ای برروی دادن ماجرای فرود درین ناحیه باشد . چون ریشه نام "تغر" ووجه تسمیه آن بر مردم معلوم نیست . این نکته هم قابل ذکراست که امروزه هم ، همان گونه که در روایت شاهنامه دیدیم ، می توان از کلات بر این دشت کاملاً مسلط بود.
4. فردوسی در جای دیگر شاهنامه از سه مکان نام می برد که یکی از آنها جرم است:
5. جرم بانیستان وسخل گزین بود جای شاهان ایان زمین
6. "سخل گزین" همان سد خاکی سات که بقایای ان دردشت "تغر" وجود دارد واز آثار پیش ازاسلام است. از روی این قرینه می توان حدس زد که جرم ، که همه جابا نام کلات آمده ودر بت فوق نیز همراه با سخل گزین، یکی از قسمتهای مسکونی اقلید کنونی بوده دخمه سنگی با سنگ نبشته پهلوی واقع شده ، بنای مقدسی است که امروزه بدان امامزاده می گویندومعتقدند که شهید مزبور در دامنه تپه کشته شده است . با توجه به آثار باستانی وسنگ نبشته مزبور ودخمه معروف وزیبایی که در دل سنگ کنده شده ، قطعاً در این جا